کودکان را کنار خود آورد

کاسه ای شیر و تکه ای نان داد

دست رحمت کشید بر سرشان 

به دل نیمه جانشان جان داد 


سپس آرام از زمین پا شد 

کیسه اش روی دوش راه افتاد 

خانه هارا یکی یکی در زد 

گذرش ناگهان به چاه افتاد 


بغض چندین و چند ساله ی او 

در دل چاه عاقبت وا شد 

هر چه گم کرده بود علی، امشب 

بین دستان چاه پیدا شد 


محرم درد های بی زهرا 

امشب ابر بهار آوردم 

کوله باری پر از غمم امشب 

گریه ی بی شمار آوردم 


دست من بسته بود و یارم را 

چهل و یک نفر زدند آنجا

آتش و سیلی و در و دیوار 

ناله های حسین یا زهرا ...


و فرمود:من عرف فاطمه فقط عرف لیله القدر.

شب شهادت مولا/تیر ۹۴