و این چنین بود ورودمان به عرصه شعرانیت:
آب از میان دست تو در آب میرود
دریا به جذب روی تو مهتاب میرود
از انعکاس چهره ی مستت میان آب
ماهی خمار چهره ی تو خواب میرود
با ذکرت ای گشایش کرب از رخ حسین
مرغ دلم به گنبد ارباب میرود
بالای نیزه راس تو فریاد میکشد
وقتی ز چهر اخت تو جلباب میرود
بحر شفا و حاجتی و کعبه بهر آب
مستانه در طواف تو سرداب میرود
آب فرات رعشه ی مستانه ای گرفت
از لحظه ای که دست تو در آب میرود
اولین غزل نوشت خودمان.با اندکی تغییر در اواسط پاییز ۹۱
+پ.ن : هرچند که اولین کار هیچکس خالی از اشکال نیست.